جمعه

امروز ده آذر این روز دیگه مثل قبل برام مهم نیس مثه بقیه روزامه ولی ی فلش بک‌بزنم به سه سال پیش که فک کنم آخرین ده آذری بود که تولدشو تبریک گفتم امروز یاد سه سال پیشم افتادم که چقد گریه کردم چقد داغون جمعه...

تنها چیزی که از این روزای پاییزی خوشحالم نمیکنه خستگیه بیش از حد منه:(

جمعه...

چرا اينقد حالم بده چرا اينقد دلم گرفته امشب از اون شباي مزخرفيه كه بغض گلومو چنگ ميزنه 

خدا خودت میدونی چقد نا اروومم میدونی حال دلم چقد بده خودت بهم آرامش بده :(

جمعه...

الهی بمیرم براش که اینقد ضعیفه همش داره درد میکشه خدایا, میشه چیزی نباشه میشه همچی مثل قبل باشه میشه دیگه اینقد اذیت شدنشو نبینم 

جمعه...

هر کاری میکنم نمیتونم بخوابم نمیشه, انگار همش ذهنم پر میشه از خاطراتی نمیتونم جز به جزشو تعریف کنم درک نمیکنم چرا الان باید این افکار مزاحمم بشن دلم ی خواب خوب میخواد که هر چند ساعت یبار از خواب نپرم یا این خوابای مسخره ی شب راحتم بزاره عوضش اون خوابای شیرین جاشو برام پر کنه نه اینکه با تپش قلب از خواب بپرم الانم خوابم ولی انگار نمیتونم بخوابم ....

جمعه...

ساينا_جانم_اصن وقتي باهات حرف ميزنم ارامش ميگيرم حالم خوب ميشه مرسي _ولي نميدونستي چقد ساينا حالش بد بود خودش دنبال ارامش بود:)

جمعه...

واای اینقد خستم که از ی طرف پریود از طرفم سرما مدرسه واای قشنگ لهم باز شانس اوردم فردا فقط ادبیات باید بخونم اونم میزارم یکم که خوابیدم بیدار شدم میخونم اصلا حالم خوب نیس انگار ی تریلی از روم رد شده ناهارم هنوز نخوردم ://

جمعه...